قوله تعالى: و إلى ثمود یعنى و ارسلنا الى ثمود أخاهمْ صالحا ثمود و عاد نام جد ایشان است همچون قریش و ربیعه و مضر نامهاى اجداد عرب، و ثمود عاد آخر است برادرزاده عاد اول، و هو ثمود بن عابر بن ارم بن سام بن نوح دو برادر دیگر داشت یکى فالغ بن عابر و هو جد ابراهیم (ع) دیگر قحطان بن عابر و هو ابو الیمن و میان مهلک عاد و مهلک ثمود پانصد سال بود و کان ذلک فى آخر ملک نمرود بن کنعان بن جم الملک الذى تسمیه العجم افریدون و نژاد این ثمود که در آن عصر بودند همچون عاد اول متمرد و طاغى و کافر بودند و مسکن به وادى القرى داشتند زمینى است میان مدینه و شام و بر روى زمین تباه کارى میکردند و کفر مىبرزیدند تا از رب العزة از نسب ایشان و قبیله ایشان صالح فرستاد پیغامبرى بایشان، اینست که رب العالمین گفت: و إلى ثمود أخاهمْ صالحا صالح و هود را در پیغامبران عربى شمارند که ایشان از فرزندان ارم بودند و عاد و ثمود هم چنان، و ذکر ان ولد آدم خص باللسان العربى عند تبلبل الالسن و هم العرب الاولى الذین انقرضوا عن آخرهم.
قال یا قوْم اعْبدوا الله اخلصوا العبادة لله دون ما سواه ما لکمْ منْ إله یستوجب علیکم العبادة غیْره هو أنْشأکمْ من الْأرْض اى خلقکم من آدم و آدم خلق من تراب الارض. و قیل: انشأکم فى الارض. و قیل: انشأکم بنبات الارض. و اسْتعْمرکمْ فیها یعنى و استسکنکم فیها، و عمار الدار سکانها. و قیل: اقدرکم على العمارة و جعلکم عمارها، باین قول اسْتعْمرکمْ مشتق از عمارت است و روا باشد که مشتق از اعمر بود فیکون استعمر و اعمر بمعنى واحد، نحو: استحیاه و احیاه اذا ترکه حیا، و مثل ذلک استهلکه و اهلکه و استغواه و اغواه.
فاسْتغْفروه ثم توبوا إلیْه معنى این استغفار از پیش رفت إن ربی قریب لراجیه مجیب لداعیه، القریب و البار العطوف.
قالوا یا صالح قدْ کنْت فینا مرْجوا قبْل هذا مرجو کسى بود که او کارى بزرگ را شاید و ازو نیکى بیوسند و مرجا از بهر آن نام کنند، گفتند: اى صالح پیش ازین روز و این گفت که میکنى ما بتو امید داشتیم که ما را پیشرو و کارگزار و سید باشى که ترا بجوانى با عقل و زیرک و دانایى و رأى متین دیدیم و نیز ظن مىبردیم که بدین ما باز گردى، و این از آن گفتند که ایشان را تا آن روز مخالفت میکرد در عبادت بتان، اما ایشان را از آن نهى نمیکرد، پس چون ایشان را نهى کرد این سخن بگفتند: أ تنْهانا أنْ نعْبد ما یعْبد آباونا یرید الاصنام و إننا لفی شک اى تهمة و حیرة مما تدْعونا إلیْه من عبادة الله وحده مریب اى موجب للتهمة، یقال: اراب فلان، اذا فعل فعلا یوجب الریبة.
قال یا قوْم أ رأیْتمْ إنْ کنْت على بینة منْ ربی این جواب ایشان است که گفتند: قدْ کنْت فینا مرْجوا قبْل هذا. قوله: على بینة من ربى، اى على یقین و بصیرة من ربى و آتانی منْه رحْمة اى نبوة فمنْ ینْصرنی من الله من یمنعنى من عذاب الله إنْ عصیْته فى تبلیغ رسالته و منعکم عن عبادة الاوثان فما تزیدوننی باحتجاجکم بقولکم: أ تنْهانا أنْ نعْبد ما یعْبد آباونا غیْر تخْسیر اى غیر تخسیر لکم حظوظکم من رحمة الله، فالتخسیر لهم، لا له، (ع) هذا کما تقول لمن تدعوه الى رشد فیابى ما تریدنى الا مضرة یعنى لنفسک. و قیل: خسره، اى نسبه الى الخسران، اى فیما تزیدوننى غیر نسبتى ایاکم الى الخسران. و قال ابن عباس: غیْر تخْسیر اى غیر بصارتکم فى خسارتکم.
و یا قوْم هذه ناقة الله لکمْ آیة ناقة الله خوانند تعظیم را کالکعبة التى اضافها الله تعالى الیه تشریفا و تعظیما، فقال: طهرْ بیْتی و آیة نصب است بر حال، و العامل فیها معنى الاشارة فى هذه، مىگوید: اینست ناقه خدا که الله شما را نمود نشانى روشن، و معجزتى ظاهر، و دلیلى قاطع بر صحت نبوت من. و قیل: لکمْ آیة اى عبرة لانها خرجت من صخرة صماء، و سبق شرحه فى سورة الاعراف، فذروها تأْکلْ من العشب فی أرْض الله فلیس علیکم مئونتها و لا علفها، و لا تمسوها بسوء و لا تصیبوها بعقر او نحر فیأْخذکمْ عذاب قریب فى الدنیا اى لا تمهلون، یقال: عقر الناقة و عرقبها اذا نحرها، لان الناحر یعقرها اولا ثم ینحرها اذا وجبت.
فعقروها فقال: صالح تمتعوا فی دارکمْ ثلاثة أیام اى عیشوا فى منازلکم.
و قیل: المراد بدارکم دار الدنیا. و قیل: انما وحد لان المراد بها البلد، ذلک اى ذلک الاجل الذى اجلتکم وعْد من الله غیْر مکْذوب لیس فیه کذب، اى ان العذاب نازل بکم بعد ثلاثة ایام حقیقة، و قیل: مکذوب مصدر کالمعقول و المحصول، یقال ما له معقول، اى عقل.
فلما جاء أمْرنا اى العذاب. و قیل: امرنا بالعذاب، نجیْنا صالحا و الذین آمنوا معه برحْمة منا و منْ خزْی یوْمئذ این «واو» زائد است در این موضع تدخلها العرب مرة و تحذفها اخرى، کقوله: و الناهون عن الْمنْکر و فتحتْ أبْوابها و فتح و کسر در میم یوْمئذ اینجا هر دو رواست، فتح قرائت کسایى است و ورش و قالون، و کسر قرائت باقى و منْ خزْی یوْمئذ یعنى نجیْنا صالحا و الذین آمنوا معه بنعمة علیهم منا منْ خزْی الیوم الذى اتاهم فى العذاب. و الخزى، العیب الذى تظهر فضیحته و یستحیى من مثله إن ربک هو الْقوی فى بطشه الْعزیز فى سلطانه لا یغلبه غالب.
و أخذ الذین ظلموا الصیْحة صاح بهم جبرئیل، و قیل: الصیحة، العذاب، کما تقول: صاح فلان بفلان، اذا زجره و ردعه. و قیل: لما ایقنوا بالعذاب تحنطوا و تکفنوا و التفوا فى الانطاع و القوا نفوسهم بالارض یقلبون ابصارهم نحو السماء لا یدرون من این یأتیهم العذاب، فلما اصبحوا فى الیوم الرابع اتتهم صیحة من السماء فیها صوت کل صاعقة و صوت کل شىء فى الارض تقطعت منها قلوبهم فى صدورهم فأصْبحوا فی مساکنهم و بلادهم جاثمین میتین صرعى، و الجثوم، السقوط على الوجه فاماتهم الله الا رجلا کان فى حرم الله فمنعه حرم الله من عذاب الله و جاء فى الخبر انه ابو ثقیف.
کأنْ لمْ یغْنوْا فیها کان لم یقیموا فیها لانقطاع آثارهم بهلاکهم باجمعهم الا ما بقى من اجسادهم الدالة على الخزى النازل بهم ألا إن ثمود کفروا ربهمْ قرائت حمزة و یعقوب و حفص «ثمود» بغیر تنوین، و الباقون ثمودا منونا. قال سیبویه: ان ثمود قد یصرف فیجعل اسما للحى و لا یصرف فیجعل اسما للقبیلة ألا بعْدا لثمود اى بعدا من الله و رحمته ل: ثمود.
و لقدْ جاءتْ رسلنا إبْراهیم بالْبشْرى گفتهاند: که این فریشتگان سه کس بودند جبرئیل و میکائیل و اسرافیل. سدى گفت: یازده بودند بر صورتهاى جوانان و نیکو رویان. و قیل: على صورة الاضیاف. ابن عباس گفت: جبرئیل بود و با وى دوازده فریشته دیگر آمدند و ابراهیم را بفرزند اسحاق بشارت دادند. و قیل: بشروه بهلاک قوم لوط، و القرى الموتفکات لخلاص ابن عمه لوط منهم قالوا سلاما سلام گفتند یعنى که: بر ابراهیم رسیدند و سلام کردند «سلام» نصب على المصدر اى سلموا سلاما، کما یقال: کلموا کلاما، و اعطوا عطاء و انبت نباتا، و قیل: نصب لانه مفعول القول قال: «سلام» اى و علیکم سلام. فریشتگان سلام کردند و ابراهیم جواب داد. حمزه و کسایى «سلم» خوانند بکسر سین بى الف، و السلم هو الصلح، و المعنى نحن سلم لکم و لسنا بحرب فتمتنعوا من تناول طعامنا و هو خبر مبتداء محذوف چون فریشتگان وى را دیدند که بترسید، گفتند: آشتى و صلح، ابراهیم جواب داد که: آشتى و صلح یعنى که از یک دیگر ایمنایم.
و نیز گفتهاند که: سلم از بهر آنست که زبان ابراهیم عبرى بود و در زبان عبرى سلام نیست. و روا بود که سلم بمعنى سلام است فان السلم و السلام واحد، کما یقال: حرم و حرام و حل و حلال، و التقدیر، امرنا سلام، او علیکم سلام، و قرء الباقون سلام، بالالف و فتح السین، و الوجه انه جواب تسلیمهم، فقوله: سلام اى علیکم سلام فحذف الخبر، او امرنا سلام فحذف المبتدا. در خبر است که خصصنا ایتها الامة بثلاث: بالسلام و التأمین و الصف فى الصلاة.
این خبر دلیل است که در زبان عبرى سلام نیست فما لبث اى ما مکث ابراهیم أنْ جاء اى عن أنْ جاء فیکون محله نصبا على نزع الخافض بعجْل حنیذ محنوذ و هو المشوى بالحجارة المحماة.
و قیل: حنیذ اى مشوى یقطر و دکه، من قولهم: حنذت الفرس اى جعلت علیه الجل حتى یقطر عرقا. و یقال: الحنیذ السمیط. و قیل: السمین، درین آیت حث است بر تعجیل مهمان دارى که رب العزة ابراهیم را بستود بآنکه زود طعام فرا پیش مهمان آورد و تعلیم است امت احمد را بنواختن مهمانان و طعام دادن ایشان و انشد بعضهم:
رسم جرى فى الناس لیس بقاصد
حبس الجماعة لانتظار الواحد
حسن گفت فریشتگان بر صورت مهمانان در ابراهیم شدند که دانستند که ابراهیم مهمان دوست دارد، پس چون طعام فرا پیش ایشان برد ایشان نخوردند فان الملائکة لا یأکلون و لا یشربون. ابراهیم چون ایشان را دید که دست بطعام وى نمىبردند، بانکار فرا پیش ایشان آمد و بخود در بترسید که نباید که ایشان دشمناناند یا دزداناند که ببدى و ببلایى آمدهاند، و طعام از آن نمىخورند تا حرمت داشت بر ایشان بطعام واجب نگردد، و آن ترس در دل میداشت پنهان، اینست که الله گفت: نکرهمْ و أوْجس منْهمْ خیفة یقال: نکر و انکر و استنکر بمعنى واحد و أوْجس منْهمْ خیفة یعنى خاف منهم خیفة فاوجسها فى نفسه یعنى اخفاها کقوله: فأوْجس فی نفْسه خیفة موسى و قیل: الایجاس الادراک: اى ادرک و اجس بخوف حدث فى نفسه، چون فریشتگان ابراهیم را دیدند که بترسید گفتند: لا تخفْ مترس که ما فریشتگانیم. ابراهیم را ترس بیفزود که اگر فریشتگاناند نباید که عذاب را آمدهاند بمن و بقوم من، که فریشتگان آن گه چون بزمین آمدندید عذاب را آمدندید چنان که الله گفت: ما ننزل الْملائکة إلا بالْحق اى بالعذاب فریشتگان گفتند: إنا أرْسلْنا إلى قوْم لوط مترس که ما را با هلاک قوم لوط فرستادهاند، همانست که جایى دیگر گفت: إنا أرْسلْنا إلى قوْم مجْرمین لنرْسل علیْهمْ حجارة منْ طین. و جاء فى الخبر ان ابراهیم (ع) قال لهم: الا تأکلون؟ قالوا: یا ابراهیم لا نطعمه الا بثمن، قال ابراهیم: فان ثمنه ان تسموا الله علیه فى اوله و تحمدوا الله فى آخره، فنظر جبرئیل الى میکائیل فقال: حق لهذا ان یتخذه ربه خلیلا.
و امْرأته و هى سارة بنت هاران بن ناحور بن شاروع بن ارغواء بن فالغ و هى ابنة عم ابراهیم قائمة من وراء الستر تسمع کلام الرسل و کلام ابراهیم فضحکتْ لانها کانت قالت لابراهیم اضمم لوطا ابن اخیک الیک فانى اعلم انه سینزل بهولاء القوم العذاب فضحکت سرورا لما اتى الامر على ما توهمته.
سارة با ابراهیم گفته بود که برادر زاده خود را لوط واپناه خود گیر و از میان آن قوم بیرون آر که من مىپندارم که ایشان را عذاب رسد، پس چون آن فریشتگان آمدند و خبر دادند که ما بعذاب قوم لوط آمدهایم ساره در پس پرده ایستاده بود و گوش فرا سخن ایشان داشته چون آن سخن بشنید بخندید بشادى، آن گه آنچه وى گفته بود فرا ابراهیم راست آمد و درست. و گفتهاند: قائمة آنست که ساره بخدمت مهمانان ایستاده بود و ابراهیم با ایشان نشسته و در آن وقت زنان در حجاب نبودند و ایستادن ایشان بخدمت مهمانان عیب نمىداشتند کعادة الاعراب و نازلة البوادى و الصحراء. پس چون فریشتگان طعام نمىخوردند وى بخندید بتعجب، که این شگفت کارى است که ما بنفس خویش خدمت مهمانان کنیم و ایشان طعام نخورند و پیش از آن ندیده بودند که مهمانان طعام نخوردند، و گفتهاند: آن ساعت که گوساله بریان کرده در پیش نهادند جبرئیل پر خویش بوى فرو آورد و دعا کرد تا الله تعالى آن را زنده کرد و برخاست و در رفتن ایستاد ساره آن کار شگفت داشت بخندید. و اصح الاقوال آنست که آن تبسم و شادى وى ببشارت فرزند بود به پیرانه سر، و باین قول در آیت تقدیم و تأخیر است یعنى فبشرناها باسحق، فضحکت تعجبا من ان یکون من شیخین کبیرین ولد. و یقال: الضحک خاصة للانسان اذا رأى العجیب البدیع حصل من مادة البدن هیئة الضحک و گفتهاند: فضحکتْ اى حاضت یعنى رأت امارة ذلک بعد البشارة او قبلها، و هذا قول مجاهد و عکرمة تقول العرب: ضحکت الارنب اى حاضت.
فبشرْناها بإسْحاق انما خصت بالبشارة جزاء على خدمتها للضیف. و قیل: لان النساء اعظم سرورا بالولد من الرجال، و قیل: لان ساره لم یکن لها ولد و کان ل: ابراهیم ولد و هو اسماعیل (ع). و گفتهاند: بشارت دادن فریشتگان ساره را آن بود که گفتند: ایتها الضاحکة ستلدین غلاما، و منْ وراء إسْحاق یعْقوب اى و بعد بشارة اسحاق ب: یعقوب. شامى و حمزه و حفص «یعقوب» بنصب خوانند بر تقدیر فبشرناها ب: اسحاق و یعقوب من وراء اسحاق اى من بعد اسحاق و موضعه الجر الا انه لا ینصرف فیکون فى حال الجر مفتوحا و قیل: انتصابه بفعل مضمر و التقدیر فبشرناها ب: اسحاق و وهبنا لها یعقوب، باقى یعقوب برفع خوانند و هو مرفوع بالابتداء و خبره من وراء اسحاق مقدم علیه فیکون المعنى: فبشرناها ب: اسحاق و یعقوب یحدث لها من وراء اسحاق، قال: ابن عباس و الشعبى و جماعة من المفسرین و اهل اللغة: الوراء ولد الولد تقول العرب: هذا ابنى من الوراء: اى ابن ابنى. یقول بشرناها بانها تعیش الى ان ترى ولد ولدها فکانت سن ابراهیم یومئذ مائة سنة و ساره اصغر منه بسنة.
قالتْ یا ویْلتى نداء ندبة و هو ایذان بورود الامر الفظیع أ ألد و أنا عجوز همانست که جایى دیگر گفت: فصکتْ وجْهها و قالتْ عجوز عقیم دست بر وى همیزد چنان که عادت زنان باشد بوقت تعجب که چیزى شگفت بینند یا شنوند، میگفت: من فرزند چون زایم و من پیر زن، سال من به نود و نه رسیده و این که شوى منست سالش بصد رسیده. و قیل: انها ابنة تسعین سنة و هو ابن مائة و عشرین سنة، و هذا بعْلی شیْخا نصب على الحال اى ما تذکرون من ولادتى على کبر سن ابرهیم و ترکه غشیان النساء لشىء عجیب، استبعاد و استنکار وى از جهت عرف و عادت بود نه از جهت انکار قدرت حق جل جلاله.
آن گه فریشتگان گفتند: أ تعْجبین منْ أمْر الله؟ استفهام است بمعنى تنبیه، و امر الله حکمه و قضاوه رحْمت الله و برکاته علیْکمْ أهْل الْبیْت این دعائى است که فریشتگان گفتند خاندان ابراهیم را، و این دعا در شریعت مصطفى (ص) بماند تا آخر الابد تا در تشهد نماز میگویند «کما صلیت و بارکت على ابراهیم و على آل ابراهیم» و آن برکات نبوت است در خاندان ابراهیم که هر چه پیغامبران بودند بعد از ابراهیم از نسل اسحاق و اسماعیل بودند. قیل: انما وحد الرحمة لان الرحمة مصدر فصلحت للجمع البرکة لان المراد به بقاء کل خیر إنه حمید مجید اى محمود على کل نعمة، مجید ذو مجد و ثناء. و قیل: مجید اى کریم جواد یکثر الخیر من قبله و المجد نیل الشرف، یقال: مجد فهو ماجد و مجد فهو مجید.
فلما ذهب عنْ إبْراهیم الروْع اى الفزع و جاءتْه الْبشْرى بالولد، البشرى البشارة مصدر کالرجعى یجادلنا اى اخذ یجادلنا فحذف للدلالة علیه، و المعنى: یجادل رسلنا. این مجادله آن بود که چون فریشتگان گفتند: إنا مهْلکوا أهْل هذه الْقرْیة ابراهیم گفت با فریشتگان: أ رأیتم ان کان فیها خمسون من المسلمین أ تهلکونهم؟ قالوا: لا، قال: اربعون؟ قالوا لا، قال: عشرة؟ قالوا: لا، حتى بلغ الواحد قالوا: لا، قال: إن فیها لوطا و هو مومن، قالوا نحْن أعْلم بمنْ فیها الایة. إن إبْراهیم لحلیم اى رزین عاقل وقور أواه یعنى رحیم منیب اى راجع الى الطاعة «حلیم» در قرآن، ابراهیم راست و پسر او را و یحیى را آنجا که گفت: و سیدا یعنى حلیما و مصطفى (ص) یوسف را گفت: ان کان لحلیما ذا اناة.
پس فریشتگان گفتند: یا إبْراهیم أعْرضْ عنْ هذا الجدال و دع الخصومة فى امرهم إنه قدْ جاء أمْر ربک باهلاکهم و إنهمْ آتیهمْ عذاب غیْر مرْدود غیر مصروف عنهم بشفاعة و لا غیرها، یروى ان ابراهیم لما جاءته الملائکة کان یعمل فى ارض له فکلما عمل دیرة من الدیار غرز بالة و صلى. فقالت الملائکة: حقیق على الله ان یتخذ الله ابراهیم خلیلا.